شعر طنز دانشجویان معماری
حذف یک درس به فرماندهی کامپیوتر قتل یک لبخند در آخر ترم
همه را من دیدم در این دانشگاه
اهل دانشگاهم
جانمازم نقشه
قبله ام آتلیه
عشق از پنجره ها می گیرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است
بس نخوابیدم من
نقشه هایم را وقتی میکشم
که خروس می کشد خمیازه
مرغ و ماهی خوابند
دربدر و حیرانم
من به یک نمره ناقابل ده خشنودم
من به لیسانس قناعت دارم
من نمی خندم اگر دوست من می افتد
من نمی خندم اگر شهریه ها را دو برابر بکنند
و نمی گریم اگر دوست من بیست شود
و در این دانشگاه در سراشیب کسالت هستم
خوب می دانم استاد کی کوییز می گیرد
بهترین وقت کرکسیون کی است
برگه حذف کجاست
و اگر حذف نباشد همگی مشروطیم
و نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نبود
کار ما نیست شناسایی مسئول غذا
کار ما نیست شناسایی بی نظمی ها
کار ما شاید این است که در طول کلاس
پی اصلاح خطا ها برویم
و در این دانشگاه
به دنبال اساتید بدویم
نقلیه دانشکده از آن من است
سایت و رایانه آن مال من است
ما بدانیم اگر سلف نباشد همگی می میریم